Monday, January 24, 2005

LeLa LeLa!

قسم می خورم که هنوزم وقتی "پشت این پنجره ها" ی " ناصر عبدالهی" رو گوش می دم، اشک تو چشام جمع می شه

Friday, January 21, 2005

Fiesta!!!

- Why don't you cum here honey?
- What?
- Oh, i'm so sorry, i just mean come here, Please!!!

Song for Lurca

روزی ما دوباره کبوترهای مان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
......
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ای ست
و قلب
برای زندگی بس است
......
روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربان با زیبایی یکسان شود
روزی ما دوباره برای کبوترهای مان دانه بریزیم
......
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم
(الف. بامداد)

Tuesday, January 18, 2005

من خوبم
هنوزم آب می کوبم

Radical MCHB

برای ما به دیوار خورده ها آلودن عصمت یک عشق از نون شب هم واجب تره

Monday, January 17, 2005

The Flight of Bumble Bee

امروز یه زنبوره بهم یه حرف خیلی فلسفی زد

To be a bee, or not to be bee
That's the problem of bees....

Sunday, January 16, 2005

Our prophet

عدالت در انتظار مهدی
مهدی در انتظار بی عدالتی
.......................

Monday, January 10, 2005

Physic 1

مثل نور شدم
از هر محیطی به محیط دیگر و به تبع آن از هر شرایط به شرایطی دیگر می روم
دچار شکست می شوم

Sunday, January 09, 2005

خوب بد زشت

این روزها آسمان هم در بخشیدن زیباییش بین دو نقطه شهر تفاوت قائل می شود
هنوز در حیاط کوچکمان برف نباریده است

Friday, January 07, 2005

Quiet Scream

زندگیمان را در کف باد نهادیم
و از نهاد فریاد برآوردیم
"هر چه بادا، باد"

First Law

عبارت "من کار دارم" یک عبارت نادرست است. چرا که کار نیز مانند حرارت یک پدیده انتقالی است و فقط در هنگام عبور از مرز سیستم معنی پیدا می کند." من کار دارم" همانقدر ابلهانه است که "من حرارت دارم" می باشد. یک سیستم نمی تواند کار یا حرارت داشته باشد، درعوض سیستمها دارای انرژی هستند که این انرژی در هنگام عبور از مرز سیستم می تواند به صورت کار یا حرارت مبادله گردد
بنابراین از این به بعد به جای اینکه بگوییم "من کار دارم" بگوییم "سرم شلوغ است" و یا می توانیم به صورت درست تر بگوییم "من انرژی دارم". بدین ترتیب از قوانین ترمودینامیک به طور صحیح در زندگی استفاده خواهیم کرد

Thursday, January 06, 2005

یاد استاد

دیگر آن تنها امید جان من
تنها نبود

فروید صورتی

هی یواوت در این د کلد
گدینگ لونلی گدینگ اولد
کن یو فیل می ؟
لتس تیک ا لوک ات ترنسلیشن

Hey you out there in the cold
Getting lonely getting old
Can you feel me?

Wednesday, January 05, 2005

برای سهراب

زندگی شستن دو تا بشقاب است
یکی بشقاب من
و یکی بشقاب تو

کاملا بی ربط

اون روز داشتم با عجله از خیابان می گذشتم که به جلسه دفاعم برسم. ولی پیاده رو ها هم مثل اتوبانها شلوغ و پرترافیک بود. در همین اوصاف تنه ام به تنه یک مرد نابینا خورد و عصاش افتاد رو زمین. خم شدم عصاش رو بهش دادم ولی اون مرد با لحن بد و تندی بهم گفت : مگه کوری! جلو پاتو نیگا کن. ولی وقتی سرشو بالا کرد و دید که من لالم ! سرخ شد و برای اینکه از دلم دربیاره عینکش رو بهم داد
تو جلسه دفاع تمام مدت اون عینک به چشمم بود و هر چی از دهنم دراومد به اون استاد عوضی گفتم. آخر جلسه وقتی استاد با صورتی برافروخته بهم نزدیک شد، بدون هیچگونه حرفی برای اینکه از دلش دربیارم اون عینک رو بهش دادم
چند ساعت بعد نمره های پروژه اعلام شد . من بیست شده بودم

Anonymous

خیلی وقت بود می دونستم که عشق چیزی جز یک سوء تفاهم میان دو احمق نیست، ولی اینو تازه فهمیدم که من خیلی احمقم و اون چقدر عاقل

Tuesday, January 04, 2005

پارادوکس، تناقض

یه تناقض کوچیک دارم :
اشک سکوتی است که به صدا درآمده است
یا
سکوت اشکی است که ریخته نشده است؟