Sunday, March 13, 2005

Viva Hesi !

اون روز دوشنبه یکی از روزای آخر اسفند بود. ساعت یازده و نیم صبح بود. بارون خیلی تندی می بارید. برق همه جا قطع شده بود. حتی آسانسور بیمارستان هم کار نمی کرد. به ناچار اونو تو یه اتاق دیگه ای در همکف بیمارستان بردن. توی این هیر و ویری بود که بعد از چند دقیقه من وارد شدم
اون روز بیست و چهارم اسفند ماه سال هزار و سیصد و شصت بود

0 Comments:

Post a Comment

<< Home