Wednesday, March 16, 2005

Give me your time

اینکه می بینی چند وقتیه نوشتهام کم شده و کیفیتش خوب نیست، بخاطر اینه که یه کم دچار یبوست شدم
یه گلابی داری بدی من بخورم؟

Sunday, March 13, 2005

Viva Hesi !

اون روز دوشنبه یکی از روزای آخر اسفند بود. ساعت یازده و نیم صبح بود. بارون خیلی تندی می بارید. برق همه جا قطع شده بود. حتی آسانسور بیمارستان هم کار نمی کرد. به ناچار اونو تو یه اتاق دیگه ای در همکف بیمارستان بردن. توی این هیر و ویری بود که بعد از چند دقیقه من وارد شدم
اون روز بیست و چهارم اسفند ماه سال هزار و سیصد و شصت بود

Saturday, March 12, 2005

Pianissmo

با یه نخ سیگار مگه چند تا از سوراخهای دلت رو می تونستی وصله بزنی که منو به یه نخ سیگار فروختی

Friday, March 11, 2005

My first Duet.

از اینکه هیچگاه اینجا را نخواهی خواند اصلا حس خوبی ندارم
جون مادرت یه بار بیا دیگه

Wednesday, March 09, 2005

Comfortably Numb

کاش رنگ دیوارهای مترو دانشگاه یه رنگی به جز قرمز بود
این آجرهای قرمز لعنتی همه چیزمو ازم می گیرن

Tuesday, March 08, 2005

دور و برم پر از آدمای موفق و به ظاهر خوشحالیه که موفقیتشون هر روز بیشتر از روز قبل منو خرد می کنه

Thursday, March 03, 2005

Instinct

دیگه کم کم داره حالم از شعرهای تاریک فروغ به هم می خوره
یه کم سادگی و دل خوش می خوام

Tuesday, March 01, 2005

2B

نمی دونم چرا بعضیا به جای اینکه سوال آدمو جواب بدن
جواب آدمو سوال میدن
؟