Saturday, April 02, 2005

Open your Heart, I'm Coming Home...

فریادی و دیگر هیچ
..............................
از خودم که این مدت وقت خودم رو این جوری تلف کردم صمیمانه عذرخواهی می کنم

Wednesday, March 16, 2005

Give me your time

اینکه می بینی چند وقتیه نوشتهام کم شده و کیفیتش خوب نیست، بخاطر اینه که یه کم دچار یبوست شدم
یه گلابی داری بدی من بخورم؟

Sunday, March 13, 2005

Viva Hesi !

اون روز دوشنبه یکی از روزای آخر اسفند بود. ساعت یازده و نیم صبح بود. بارون خیلی تندی می بارید. برق همه جا قطع شده بود. حتی آسانسور بیمارستان هم کار نمی کرد. به ناچار اونو تو یه اتاق دیگه ای در همکف بیمارستان بردن. توی این هیر و ویری بود که بعد از چند دقیقه من وارد شدم
اون روز بیست و چهارم اسفند ماه سال هزار و سیصد و شصت بود

Saturday, March 12, 2005

Pianissmo

با یه نخ سیگار مگه چند تا از سوراخهای دلت رو می تونستی وصله بزنی که منو به یه نخ سیگار فروختی

Friday, March 11, 2005

My first Duet.

از اینکه هیچگاه اینجا را نخواهی خواند اصلا حس خوبی ندارم
جون مادرت یه بار بیا دیگه

Wednesday, March 09, 2005

Comfortably Numb

کاش رنگ دیوارهای مترو دانشگاه یه رنگی به جز قرمز بود
این آجرهای قرمز لعنتی همه چیزمو ازم می گیرن

Tuesday, March 08, 2005

دور و برم پر از آدمای موفق و به ظاهر خوشحالیه که موفقیتشون هر روز بیشتر از روز قبل منو خرد می کنه

Thursday, March 03, 2005

Instinct

دیگه کم کم داره حالم از شعرهای تاریک فروغ به هم می خوره
یه کم سادگی و دل خوش می خوام

Tuesday, March 01, 2005

2B

نمی دونم چرا بعضیا به جای اینکه سوال آدمو جواب بدن
جواب آدمو سوال میدن
؟

Sunday, February 27, 2005

No more Ace to play

من دست تنها نیستم که می خوای کمکم کنی
من فقط دستام تنهاست

Saturday, February 26, 2005

Propranol

کجا بودی؟
رفته بودم نوار قلب بگیرم
گرفتی؟
آره، گرفتم
ا، چه خوب! میدی منم گوش بدم
...

Wednesday, February 23, 2005

Twist of Fate...

آدمها با تمام تلاشی که می کنن، نمی تونن قسمت خودشونو عوض کنن. تمام زورشونو می زنن و امیدوارانه تلاش می کنن، اما اتفاقاتی می افته که ممکنه براشون خوشایند نباشه
اما اینم خودش خیلی قشنگه، خیلی زیاد

Sunday, February 20, 2005

PSR-630

روی طبلهای دسته عزاداری به جای "یا حسین!" عبارت "یا ماها" نوشته شده بود

Thursday, February 17, 2005

It needs time...

یه زمانی وقتی برات میل می زدم، اینقدر از این سه نقطه های معروف می ذاشتم برات
بعدش کلی خوشخال می شدم که اینجوری حرفای ناگفتمو بهت می گم

Tuesday, February 15, 2005

I have often told you stories
About the way
I lived the life of a drifter
Waiting for the day
When I'd take your hand
And sing you songs
Then maybe you would say
Come lay with me love me
And I would surely stay

Sunday, February 13, 2005

Cola...

به گاوه می گن: چرا علف می خوری؟
میگه: علفوری

Wednesday, February 09, 2005

What if...

نقل است که روزی مردی پیش خدا می رود و از او می پرسد: خدایا چرا زنها را اینقدر زیبا آفریدی؟
خدا در جواب مرد می گوید: برای اینکه شما بتوانید آنها را دوست بدارید
مرد مجددا می پرسد: پس چرا آنها را اینقدر احمق آفریدی؟
خداوند می گوید: برای اینکه آنها هم بتوانند شما را دوست بدارند
...............................
متأسفانه یا خوشبختانه هنوز یکی از این احمقاش که نصیب من نشده

Tuesday, February 08, 2005

Hey! Look out...

فروبسته یک شهر چشمان خویش
و می بارد آرام آرام برف

Monday, February 07, 2005

Psyco

اینو تو رادیو شنیدم
خیالباف کسی است که در آسمان خانه ای می سازد
روان پریش کسی است که در آن خانه اقامت می کند
و روانپزشک کسی است که بابت این اقامت اجاره دریافت می کند

Monday, January 24, 2005

LeLa LeLa!

قسم می خورم که هنوزم وقتی "پشت این پنجره ها" ی " ناصر عبدالهی" رو گوش می دم، اشک تو چشام جمع می شه